English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8609 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
logos U پیامبر
prophet U پیامبر
companions of the prophet U اصحاب پیامبر
abraham U ابراهیم پیامبر
abraam U ابراهیم پیامبر
family of the prophet U اهل بیت پیامبر
japheth U یافث فرزند نوح پیامبر
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole U کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house U تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house U خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycomb U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
homebody U ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
our neighbour door U کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
toft U عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine U پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
hound's tooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
terren U سرزمین
land n U سرزمین
eldorado U سرزمین زر
mainland U سرزمین
terrain U سرزمین
land U سرزمین
territories U سرزمین
territory U سرزمین
clime U سرزمین
region U سرزمین
regions U سرزمین
climes U سرزمین
Honey comb design U طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cloud-cuckoo-land U سرزمین اوهام
spatial planning U امایش سرزمین
land U سرزمین دیار
land U سرزمین عرصه
wilderness U سرزمین نارام
wildernesses U سرزمین نارام
ice field U سرزمین یخی
southland U سرزمین جنوب
mother land U سرزمین مادری
no man's land U سرزمین بی صاحب
rough country U سرزمین ناهموار
el dorado U سرزمین زر کشورزرخیز
wonderlands U سرزمین پرنعمت
wonderlands U سرزمین عجایب
wonderland U سرزمین پرنعمت
wonderland U سرزمین عجایب
terrene U زمین سرزمین
land mass U سرزمین بزرگ
canaan U سرزمین موعوداسرائیل
immeasureable land U سرزمین بیکران
cloudworld U سرزمین پریان
fertile land U سرزمین حاصلخیز
fertile land U سرزمین بارور
Wales U سرزمین ویلز
annexation of territory U الحاق سرزمین
land masses U سرزمین بزرگ
homelands U سرزمین ابا و اجدادی
homeland U سرزمین ابا و اجدادی
ornis U کلیه مرغان یک سرزمین
occupied territory U سرزمین اشغال شده
mandated territory U سرزمین تحت قیمومت
dreamland U سرزمین خواب وخیال
cloud-cuckoo-land U سرزمین خواب و خیال
in iranian territory U در خاک [سرزمین] ایران
homeland U سرزمین پدر و مادر
home U سرزمین پدر و مادر
bagnio U فاحشه خانه جنده خانه
garde manger U سرد خانه اشپز خانه
weigh house U قپاندار خانه ترازودار خانه
cellular U لانه زنبوری خانه خانه
soils U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes U نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soiling U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
A part of Iranian territory. U بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
soil U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri U شهر زیبا سرزمین دلخواه
avifauna U کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
flora U کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
fauna U کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
wildernesses U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
swale U سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
wilderness U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
himself U خودش
itself U خودش
herself U خودش
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house U خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
in his own name U بخاطر خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
to his own profit U بفایده خودش
in his own similitude U مانند خودش
in his own similitude U بصورت خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own name U به اسم خودش
in his own hand writing U بخط خودش
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
It is her all right. U خود خودش است
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
formula U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
mandatory power U دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
condominiums U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
range U یک خانه یا تعدادی خانه
ranged U یک خانه یا تعدادی خانه
ranges U یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb U خانه خانه کردن
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
the house is in my possession U خانه در تصرف من است خانه در دست من است
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
her house U خانه اش
her house U خانه ان زن
materfamilias U زن خانه
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1آشپز خانه كثيف است و نامرتب
2لب آب
2لب آب
1recreationist
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1This is largely self-evident;
1eventually own his own sports club
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com